ما اومدیم...!!!
سلام دوستان عزیزم.
ما جایی نرفته بودیم، فقط واقعا فرصتی برای گذاشتن پست ندارم، یعنی شهراد اجازه نمیده... وقتی هم که خوابه من به کارای عقب موندم می رسم و یا اینکه خودمم می خوابم
مدام به این فکر می کنم که مامانای شاغل که وروجکی مثل شهراد دارن چیکار می کنن؟ واقعا برای من تصورشم سخته
پسرم دیگه واقعا فهمیده و البته شیطون شده... با شیرین زبونیهاشم تا می تونه دلبری می کنه، یعنی عاشقتم شهراد، عـــااااااشق
توی این مدت دایره لغاتش خیلی بهتر شده و تقریبا همه چی میگه و جمله ی دو کلمه هم میگه
به چیزای شبیه هم خیلی علاقه و دقت داره، علامت استاندارد روی خوردنی ها و وسایل، مارک سامسونگ و...البته وقتی یک چیز آشنا و مثل هم می بینه یک کلمه ی خاصی میگه: "اَسَدِّ" کلی تلاش کردم تا پی بردم مفهوم این لغت چیه. "مثل هم"
چیپس و پفک چاکلزو به اسم میشناسه، عاشق نقاشی کردنه و خیلی واضح میگه: نقاشی. آسانسور هم خیلی ناز تلفظ می کنه.
بعد غذا خوردن می گه: نوش جان(نوش دان)
عاشق دیدن فیلم های خودشه و دیگه این که خونه ی مامانی ها و عمه شو وارد خیابونش که میشیم اعلام میکنه.
در کل تمام حرکاتش واسه من شیرین و جذابه و گاهی هم رو اعصاب
من هم مثل همه ی مامانا می گم بچم خیلی باهوشه و از همه شیرین تر.
چند تا عکس از یک ماهه اخیر گل پسر؛
*فدات بشم عسلم، نفسم، پسر عزیزم*