عزیز دل مامان و بابا؛ شهراد نفس،عزیز دل مامان و بابا؛ شهراد نفس،، تا این لحظه: 12 سال و 14 روز سن داره

شهراد، پادشاه قلبم

این روزهای شهرادم

سلام گل پسرم؛ اومدم چند تا مطلبو واست بنویسم؛ اول اینکه مرواریدای نهم و دهمت هم در اومدن، مبارکه عزیزم. بی اشتهایی و گریه های به ظاهر بی دلیلت هم از اذیت شدن واسه این دندونا بود، دندونای نیش بالا. امیدوارم بقیه ی دندونات راحت تر دربیان عزیزم. دوم؛ وقتی منو صدا میزنی، میگی: بابا!!! هرچفد میگم من مامانم، تند تند میگه نه نه(با حرکت دستت) و باز می گی بابا... البته وقتی خیلییییی احتیاج داشته باشی میگی ماما و بابارو کامل میشناسی، چون وقتی میگم مثلا این وسیله رو بده به بابا میدی به بابارضا... خلاصه من هنوز در آرزوی شنیدن صدای قشنگتم که بگی:مــــــــــــــامـــــــــــــــــــــان. سوم؛ موهای خوشگل فرفریت کوتاه شد، اون...
26 تير 1392

وای خداااااااااااااااااااااااا

این مطلبو در حالی میذارم که واقعا از غذانخوردن شهراد کلافه شدم، اصلا دوست دارم بشینم زارزار گریه کنم، هر چی به فکرم میرسه واسش درست میکنم، اینقدر یک قاشق غذا رو تو دهنش نگه میداره، حتی آب دهنشو هم قورت نمیده! بعد از چند دقیقه همه رو میریزه بیرون... فقط خدا میدونه چه حالی بهم دست میده از صبح تا شب ذهنم درگیره غذای شهراده، خب دلم واسش میسوزه، بچم سه ماهه وزن اضافه نکرده. گوشم پر شده از حرفایی مثل بچه تنوع میخواد، باید حوصله داشت، اینو اینجوری بده و اونجوری نده و... اما دوستای خوبم اگه کسی مشکل منو داشته و از یه راهی به نتیجه رسیده لطفا راهنماییم کنه. اینم چند تا از عکسای پسر نازم واسه تجدید روحیه!     ...
8 تير 1392

عکس

سلام. من اومدم با چند تا عکس.   قبل از گذاشتن عکسها از همه ی دوستای خوبم که پیاماشون بی جواب مونده بود، معذرت میخوام؛ از لطف همتون ممنونم. این روزا خیلی با شهراد مشغولم و البته شارژ اینترنت هم تموم شده بود و وقت تمدیدش، پیش نمیومد.  فعلا این چندتا عکس از شهرادمو میذارم و انشاالله باز هم با عکسای جدیدتر میام ...
28 خرداد 1392

روز پدر

بابا جونِ شهراد، روزت مبارکـ. امیدوارم همیشه سایه ات روی سر من و شهراد باشه   با آرزوی سلامت و طول عمر برای تمام باباهای مهربون و زحمتکش ...
2 خرداد 1392

ما برگشتیم

سلام دوستای خوبم. ما از شمال برگشتیم، 3 روز هم تهران بودیم. توی این 12 روز حسابی خوش گذشت و البته خسته هم شدیم. شهراد تا تونست شیطنت کرد و حتی وقت غذا خوردن هم نداشت و من همش ناراحت بودم که هرچی واسش درست میکنم نمیخوره. برای گذاشتن عکسها به زمان و حوصله ی بیشتری احتیاج دارم. پس تا بعد. ...
2 خرداد 1392

شهراد داره میره سفر

سلام به همه ی دوستای گلم شهراد و مامان و باباش دارن میرن مسافرت. تا نیم ساعت دیگه راه میفتیم، انشاالله با کلی عکس برمی گردم. خدانگهدار   ...
19 ارديبهشت 1392

روز مادر

این روز زیبا و پر احساس بر همه ی مامانا مبارک باشه، امیدوارم هرکس منتظر مادر شدنه، سال دیگه توی این احساس بی نظیر شریک باشه. شهرادم؛ با وجود عزیزت مرا "مادر" کردی، امسال خیلی بیشتر از سال قبل عمق این واژه رو درک می کنم. خدای مهربونم سپاسگزارم. مامان خوبم؛ به خاطر تمام زحمت ها و مهربو نی های بی دریغ و بدون ذره ای انتظار، از تو ممنونم؛ سایه ات همیشه مستدام.          ...
11 ارديبهشت 1392

تولد یکسالگی شهرادم(عکس)

سلام. من با عکس و کمی توضیح اومدم؛ اول اینکه برای تزیین تولد، تِمِ بره ی ناقلا سفارش داده بودم که تا دقیقه ی نود منتظرش بودم و متاسفانه دو روز بعد از جشن به دستمون رسید! کیک تولد رو هم برای همون بره سفارش دادم. دوم؛ بیشتر عکسها  خانوادگیه و شهراد هم فرصت گرفتن یک عکس دلخواهو به بابا نمی داد از بس که مشغول شیطنت بود و چون از صبح استراحتش هم خیلییییییی کم بود، پسرم  زیاد خوش اخلاق هم نبود! از تزئینات و پذیرایی هم عکسی نداریم. از اینها که بگذریم خدارو شکر همه چیز عالییییییییی و همون طوری بود که می خواستم. دست بابا جون شهراد درد نکنه که خیلی زحمت کشید و همین طور ممنونم از مهمونای عزیزمون.  حالا چند تا عکس: ...
10 ارديبهشت 1392